بارها
دیده و شنیده ایم که طرفداران سیاست های یکسان سازی در ایران عنوان می
کنند که «ما در ایران تورک و عرب نداریم بلکه تورک زبان و عرب زبان داریم.
مردم عرب خوزستان و ترک زبانان آذربایجان اصالتا ایرانی هستند که ترک زبان
شده اند». از این اظهارات مشخص می شود که برداشت این افراد از تورک و عرب و
ایرانی برداشت نژادی است. یعنی از نظر آنها هر فرد جوهری دارد که ثابت و
خالص است و این جوهر «نژاد ایرانی/پارسی» است. از نظر این افراد تورکان
آذربایجان یا اعراب ایران، جوهر ناب ایرانی یعنی نژاد ایرانی دارند که
بدلیل تهاجم «دیگران» تغییر نکرده است و تنها زبانشان که عنصری روبنایی و
غیرجوهری است تغییر کرده است. گونه ای عالم تر از این افراد با علم به
اینکه هیچ فرد عاقلی قبول نمی کند که بعد از فتح اسکندر، اعراب، ترکان
آسیایی میانه، مغول ها، روس ها و... نژاد ایرانی ها خالص بماند به ترفندی
دیگر پناه می برند تا عنصر ثابت دیگری تعریف نمایند که نشان دهنده «برتری» و
«تداوم» عنصر ایرانی-فارسی در تاریخ باشد. این عنصر "روح ایرانی" (Persian
Psyche) بود که علیرغم «تجاوزها» و «اختلاط نژادی» نه تنها اصالت خود را
حفظ نموده و با گذر از برهه های مختلف «تاریخ شکوهمند 2500 ساله» به گونه
های مختلف «جلوه نمایی» کرده، بلکه متجاوزین را نیز «بر سر خوان پر الوان
خود نشانده» و تمدن آموخته است. این «روح ایرانی» با «اهلی کردن و آموختن
تمدن به اقوام انیرانی وحشی» روح ایرانی را نیز گسترش داده و «مهاجمین» را
«ایرانیزه/فارسیزه» کرده است. تصویر اینچنینی از تاریخ (imagination) و
برساختن پدیده های تاریخی (reconstruction) اصطلاحا درونی کردن یا بومی
کردن (endogenization) نامیده می شود. درونی کردن و در مورد ناسیونالیست
های ایرانی ، فارسیزه/ایرانیزه کردن (İranization/Persianization) تاریخ و
اجتماع مردمان جغرافیای ایران - که گاها به ایران فرهنگی و تاریخی بسط می
یابد و از شمال آفریقا تا چین و از سیبری تا یمن جنوبی را نیز شامل می شود-
فرایندی است که به یکسان سازان فرهنگی فرصت می دهد تناقض موجود در جوهر
برباد رفته ایرانی را ترمیم نمایند و به مقام فرهنگ و تمدن برتر و ملت
«متداوم» و «تمدن ساز» جلوس کنند. برای مثال این گروه دوم می دانند که نژاد
ایرانی بعد از حمله اسکندر با استناد به مدارک مهم تاریخی مخلوط گشته،
چراکه یونانیان مانند بسیاری دیگر اعتقاد داشتند نژاد از پشت پدر به فرزند
می رسد و مادر بدون اینکه چیزی به جوهر آن بیفزاید تنها 9 ماه وظیفه حمل آن
در رحم را به انجام می رساند؛ بنابراین بعد از فتح هر جغرافیایی مردان را
قتل عام و به زنان تجاوز می کردند تا نژاد آن قوم تغییر یافته به یونانی یا
مقدونی تغییر یابد. این مسئله باعث بوجود آمدن نژادی دورگه شد که علیرغم
نشناختن پدران یونانی-مقدونی خود و شناختن مادرنشان، خود را یونانی می
دانستند (سلوکیان عمدتا از اینان تشکیل می شدند). حتی تاریخ نویسان مهم
ایرانی همانند عباس اقبال آشتیانی طولانی ترین حکومت ایران یعنی پارتییان
را که 5 سده بر ایران حکومت نمود تورانی و از اینرو انیرانی می دانستند. از
25 سده تاریخ مورد ادعای یکسان سازان پان ایرانیست و شرق شناسان، 5 سده
مربوط به پارتیان تورانی، 3 سده مربوط به سلوکیان یونانی-مقدونی، 4 سده
اعراب و 10 قرن نیز مربوط به ترکان آسیای میانه یا آذربایجان بود. یک حساب
سر انگشتی نشان می دهد که حکومت های مورد قبول اینان یعنی هخامنشی و ساسانی
حدود 4 سده از 25 سده را تشکیل می دهند. این همان عاملی است که رویکرد
شیزوفرنیک ایرانیان به تاریخ را سبب شده است. ادعای 25 قرن حکومت متداوم و
خالص ایرانی این افراد با استراتژی درونی سازی و فارسی سازی غیرایرانیان
قابل انجام بوده است. این ایرانی سازی از چند طریق صورت گرفته است: در غیاب
حکومت های خالص ایرانی در تاریخ، زبان فارسی به عنوان مهمترین نماد روح
ایرانی بزرگنمایی شده است، مذهب شیعه به عنوان مذهب ایرانی و مخصوص ایران
درونی گردیده، سعی در بازسازی نمادهای زرتشتی شده و اگر در نقطه ای از
برساختن تاریخ تاکتیک های مزبور کارآمد نبوده دنبال وزرا، شاعران و
دانشمندان ایرانی گشته اند و اگر این مورد هم پیدا نشد این قسمت تاریخ با
یک پرش عجیب نادیده گرفته شده است. مثلا در مورد هخامنشیان مشکلی وجود
ندارد و بدون اینکه نیاز به کشف شاعر، دانشمند و وزیر باشد، شاهنشاهی
هخامنشی کفایت می کند؛ در مورد پارتیان مشکل اساسی وجود دارد و تاریخ
نگاران آریائیست، از طولانی ترین حکومت تاریخ این جغرافیا با چند صفحه سیاه
نمایی و ناسزاگویی پرش می کنند (البته بعدا شرق شناسان به آنان آموختند که
با ادعای ایرانی بودن تورانیان می توانند پارتیان را هم ایرانیزه نمایند)؛
پس از پرش 5 سده ای به ساسانیانی می رسند که حکومت و دینش را می توانستند
خالص حساب نمایند. در مورد 3 سده اول حکومت اعراب مشکلات اساسی دارند زیرا
نه می توانند به حکومت و نه زبان آویزان شوند. اینجا تاکتیک استفاده از ذره
بین برای یافتن طایفه برمکی، ابومسلم خراسانی، شهربانو همسر امام حسین،
سفر اما رضا به ایران و چند عربی نویس است که اعتقاد دارند ایرانی است. با
این افراد می شد چندین قرن اول اسلام را نیز ایرانیزه نمود. در زمان حکومت
تورکان شاعران، دانشمندان و وزیران یافت شده (از نظر ایرانیان هر کسی که
نژادش مشخص نباشد اما آدم فاضلی باشد ایرانی است از اینرو مثلا اوبوعلی
سینا حتی نژادش نیز مشخص نباشد حتما ایرانی است) به همراه زبان فارسی خط
سیر تاریخ نویسی در ایران نوین بوده است. اگر پادشاهان هخامنشی و ساسانی
همه دانشمند و بزرگ و بزرگوار بوده اند، در مورد حکومت های غیرایرانی این
مسائل صدق نمی کند و کسی تابحال طوغرل، معتصم یا ناصرالدین شاه را نستوده
است. تاریخ نویسان ایرانی به این نیز بسنده نکردند و برای یافتن جوهر
ایرانی به مکاشفه در مورد اجداد صفویان و نادرشاه نیز دست زدند تا گوهر
ایرانی را درآن بیابند و آنها را ایرانیزه نمایند. از اینرو خودآگاهی
تاریخی که به ایرانی امروزی از طریق روایت و برساختن تاریخ تبلیغ و تزریق
شده است به دنبال «گوهر» و «تداوم» در «هویت ایرانی» است و برای آن «تنوع»،
«گسستگی» و «اختلاط» سمی کشنده است.
مشکل
تنها این نیست. بسیاری از تورکان و اعراب در مقابل این ادعاها جواب هایی
می دهند که رنگ و بوی جوهری دارد. جواب «ما تورک زبان نیستیم بلکه تورک
هستیم» به این معنی است که نژاد تورک داریم. آیا این ادعا درست است؟ امروزه
مشخص شده است که ما نژادی به نام فارس، تورک، عرب، کرد، آلمانی، ژاپنی و
هر نژاد دیگر نداریم. شاید خالص ترین نژاد دنیا نژاد مردم ژاپن باشد که
بدلیل وضعیت جغرافیایی و جزیره ای از دنیای خارج ایزوله شده و کمتر در معرض
اختلاط بوده اما علم ژنتیک امروزی نشان می دهد که آنها نیز مخلوطی از
هاپلوگروپ های مختلف هستند.
پس
ما که و چه هستیم؟ جواب مشخصی وجود دارد: همه مردم دنیا با هویت های
فرهنگی-اجتماعی شناخته می شوند نه نژادی یا حتی فیزیکی. بنابراین ما تورک
زبان هستیم نه تورک نژاد! چون نژادی به نام تورک وجود ندارد، همانگونه که
نژاد فارس، کورد، عرب، آلمانی، روسی، چینی و ژاپنی نیز وجود ندارد. فارس ها
به دلیل تعلق به فرهنگ فارسی که تشکیل شده از زبان و ادب فارسی، عادات و
موسیقی آن است فارس محسوب می شوند نه بدین دلیل اینکه نژاد خالص فارس
دارند. تورک ها نیز به دلیل سخن گفتن به تورکی و داشتن آداب، سنن، موسیقی،
رقص و ادبیات مخصوص تورک زبانان تورک هستند. بنابراین منطقی ترین و معقول
ترین جواب به این ادعا که «ما در ایران تورک زبان داریم نه تورک» این است
که «حرف شما کاملا درست است، ما تورک زبانیم و تورک نیستیم همچنان که شما
فارس زبان، کورد زبان و... هستید و فارس و کورد نژاد نیستید».
مطالعات
و کشفیات نوین علم ژنتیک به ما این امکان را فراهم کرده که از دایره صلب
نژاد و گوهر خالص خارج شویم و خود را در هویت های سیالتر و انعطاف پذیرتر
فرهنگی-اجتماعی بازتعریف نماییم. این امکان بزرگی است، چراکه هویت های
فرهنگی برعکس نژادی منعطف ترند و امکان همسازی و همزیستی بیشتری دارند.
بدین ترتیب فرد می تواند برای مثال همزمان یک تورک، زن، شیعه، طرفدار حقوق
حیوانات، لیبرال و طرفدار موسیقی سنتی باشد. هویت های ترکیبی (Hybride
Identity) امری منفی نیستند و برعکس بیش از پیش در حال متداول شدن می
باشند.
حدود
12 سال پیش وقتی دانشجوی دانشگاه تبریز بودم با این ادعای هفته نامه میثاق
که «دکتر اشرفیان با مطالعات ژنتیکی ثابت کرد که آذربایجانیان تورک نیستند
و برعکس فارس هستند» نسبت به مسئله ژنتیک و ارتباط آن با قومیت کنجکاو شدم
و حتی یکی از دوستان عزیزم (ب.د) مقاله ای در این مورد نگاشت. بعدها
فهمیدم که دکتور اشرفیان یکی از نژادپرست ترین فعالین ناسیونالیست ایرانی
هستند که متاسفانه بر کرسی های مدیریتی در ادارات و مراکز مربوط به
باستانشناسی تکیه زده اند و حتی با حمایت آنها در انگلستان به تحصیل در این
مورد پرداخته اند. این مقاله علامت هشداری بود در مورد موج جدید نژادپرستی
در ایران که اینبار سعی داشت از علم ژنتیک برای اهداف خود استفاده نماید.
سال 1385 در تهران با مقاله Where West Meets East آشنا شدم. لینک مقاله:
https://www.familytreedna.com/pdf/AJHG2004.pdf
علیرغم
اینکه مقاله برای من که رشته تخصصیم ژنتیک نیست سخت بود اما می توانستم
بفهمم که مقاله به ویژگی های ژنتیکی مردم منطقه در جایی که شرق با غرب
برخورد می کند یعنی فلات ایران، قفقاز و آنادولو پرداخته است. در این نقشه
از هویت های زبانی سخن رفته است نه نژادی، و ویژگی ژنتیکی با واژه های
اوراسیای غربی، شرقی، جنوب آسیا و آسیای مرکزی مشخص شده بود که برایم تازه
بود. در ده سال اخیر همیشه پیگیر این مسئله بودم. سال قبل در یک استاتوس در
مورد مطالعات گروهی از ارامنه تهران-ایروان بر روی مردم آذربایجان نوشتم:
https://www.facebook.com/ozgur.qizily…/posts/583727375055418
موازی
با این اتفاقات متوجه شدم فردی به نام دکتر ع.ج بطور کامل وقت خود را صرف
اثبات غیرتورک بودن، تورک زبانان ساکن جغرافیای ایران و آنادولو کرده و
تعدادی مغرض را نیز دور خود گردآورده است.
اکنون
برایم روشن شده است که مردم آذربایجان همانند همه مردمان دنیا از یک نژاد
خاص تشکیل نشده اند، متنوع هستند، درصد کمی از آنها مهاجرین آسیایی میانه
هستند و البته که اکثریت آنها تورک به معنی تورک زبان یا دارای فرهنگ تورک
هستند. برای مثال مطالعه ای که در دانشگاه خاورمیانه تورکیه در مورد
کشورهای منطقه صورت گرفته مشخص شده است که تورکان ایران و آناتولی بطور
متوسط 20-30 درصد حامل مارکرهای آسیای میانه هستند و حتی کشورهای عرب زبان
مانند سوریه ، عراق و لبنان و کشورهای بالکان نیز به همین درصد با مردمان
آسیای مرکزی شباهت دارند. یعنی اگر برای سادگی فرض براین باشد که 20-30
درصد مردم آذربایجان و آنادولو تورکان آسیای میانه باشند که در هزار سال
اخیر به منطقه مهاجرت کرده اند و از این طریق زبان مردم منطقه را تغییر
داده اند این درصد مهاجرت در مورد بسیاری از دیگر مناطق ایران، کشورهای عرب
زبان و بالکان توسط علم ژنتیک اثبات می شود و باید آنها نیز تغییر زبان می
دادند. اگر مردم آذربایجان از لحاظ ژنتیکی شبیه همه دیگر ساکنین ایران
باشند می بایست توجیه کنند که از یک مجموعه با عضوهای یکسان چرا یکی تغییر
زبان داده ودیگری نداده است. طبیعتا مدعیان در پی جواب دادن به این سوالات
نیستند بلکه هدف آنها نشان دادن این مسئله است که ترک زبانان ایران، غیر
تورک و ایرانی هستند و بدین ترتیب می خواهند مقدمه را برای قدم دوم یعنی
تلقین ایرانی آذری بودن مردم تورک ساکن این جغرافیا فراهم سازند. اکثر این
افراد این هدف را دارند چه دکتر اشرفیان که بدون هیچ بزکی، مستقیما و کرگدن
وار وارد باغچه آذربایجان می شود و چه دکتر ع.ج که بطور غیرمستقیم و
بالحاظ ملزومات زیباشناختی شبه علمی دست به این ادعا می زند.
نکته
آخر اینکه آذربایجان نام یک جغرافیا- واحد سیاسی است که در طی بیش از دو
هزاره حدودش دچار قبض و بسط فراوان شده است. این جغرافیا اولا) هم اکنون با
اکثریت تورک زبان است، دوما) تا جائیکه اسناد تاریخی نشان می دهد زبان و
فرهنگ تورکی در اعصار گذشته در آن زیسته است، سوما) هویت های زبانی و مذهبی
دیگری نیز در طول تاریخ در آن بوده اند و یا از آن گذشته اند و هم اکنون
نیز هویت های دیگری در آن بسر می برند، چهارما) همه تورکان ایران ساکن
آذربایجان نیستند، پنجما) اسناد تاریخی حاکی از حضور زبان تورکی در جای جای
ایران در طی تاریخی است که برای ما شناخته شده است. Ozgur gizilyurd
در تازه ترین آمار رسمی ارائه شده از سوی مراکز حکومتی ایران، به جمعیت ترکان ساکن در ایران اشاره شده و آنان را بیش از 22 میلوین نفر قلمداد کرده است.
در طرح “بررسی و سنجش فرهنگ عمومی کشور(شاخص های غیرثبتی)” که از سوی شرکت “پژوهشگران خبره پارس” و به سفارش “شورای فرهنگ عمومی کشور” انجام گرفته شده است ساکنین استانهای ایران مورد بررسی قرار گرفته اند.
در این طرح ۶۴۶ صفحه ای با ارائه ی آمارهای استانها ،رقم ترکهای ساکن ایران 22294730 و در حدود 30 درصد جمعیت ایران عنوان شده است.
گرچه این آمار نیز در بسیاری موارد دچار اشتباهات عمدی شده و بسیاری از استانها را مغرضانه مورد بررسی قرار داده، با این وجود از موارد نادری است که رسما به حضور بیش از 22 میلیون ترک در ایران اشاره می شود. پیش از این نیز وزیر امور خارجه ی پیشین ایران در جریان سفر به ترکیه از تکلم بیش از 40 درصد ایرانیان به ترکی خبر داده بود.
در جدول زیر آمار استانها را مشاهده می فرمایید. جالب آنکه در این آمار در استانهای ایلام و سیستان و بلوچستان و خراسان جنوبی درصد حضور ترکها صفر عنوان شده است!.
رتبه استان کل استان(%)
۱ اردبیل ۹۸.۲
۲ آذربایجان شرقی ۹۷.۸
۳ زنجان ۹۴.۴
۴ آذربایجان غربی ۷۶.۲
۵ همدان ۵۸.۹
۶ قزوین ۵۲.۵
۷ البرز ۳۶.۱
۸ تهران ۳۰.۳
۹ تهران بزرگ ۲۶.۵
۱۰ قم ۲۵.۸
۱۱ مرکزی ۲۰.۸
۱۲ خراسان شمالی ۲۰.۶
۱۳ چهارمحال و بختیاری ۱۲.۱
۱۴ فارس ۱۰
۱۵ گیلان ۷.۹
۱۶ اصفهان ۷.۰
۱۷ کهگیلویه و بویراحمد ۵
۱۸ گلستان ۳.۹
۱۹ خراسان رضوی ۳.۷
۲۰ کردستان ۳
۲۱ خوزستان ۲.۵
۲۲ مازندران ۲.۴
۲۳ سمنان ۱.۵
۲۴ بوشهر ۱
۲۵ کرمان ۰.۹
۲۶ لرستان ۰.۳
۲۷ هرمزگان ۰.۳
۲۸ کلانشهر تهران: ۲۶.۵ کلانشهر مشهد:۳.۴ کلانشهر اصفهان:۶.۲ کلانشهر تبریز:۹۶.۵ کلانشهر کرج:۳۴.۲ میانگین ترک های کلانشهرها ۲۴.۱
خداوند متعال در سیزدهمین آیه ی شریفه از سوره مبارکه حجرات میفرماید:
"به درستی که شما را مرد و زن آفریدیم و به صورت ملت ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید.بتحقیق عزیز ترین شما نزد خداوند پرهیزکارترین شماست."
همانطور که در آیه ی شریفه ذکر شد پروردگار عزیز انسان ها را در قالب ملل و قبایل مختلف آفریده است تا یکدیگر را بشناسند اما بسیار پیش می آید که بشر خطا کار این قاعده را نقض میکند و در جهت نابودی و اضمحلال سایر ملل تلاش میکند!
در گذشته انسان ها این کار را با کشتار،جنگ و خونریزی انجام میدادند و امروز به شکلی تازه و نوین!
در این روش دیگر جنگ و خونریزی وجود ندارد؛بلکه فرایندی وجود دارد که به شکلی بسیار آرام و نا محسوس سعی در نابودی و نیستی فرهنگ،زبان و تاریخ یک ملت دارد؛ درست به همان شکل که گاز مونوکسید کربن قربانی خود را بدون هیچ سر و صدایی به کام مرگ میکشاند.
بدیهی است که اگر ملتی زبان و تاریخ خود را فراموش کند در حقیقت هویت خود را فراموش کرده است و محکوم است به انحلال در زبان و فرهنگ ملت حاکم! و بدین صورت است که یک ملت بدون هیچ جنگ و خونریزی از صفحه ی هستی محو میشود.
همسان سازی فرهنگی (آسیمیلاسیون) چگونه و به چه شکلی انجام میشود؟
این فرایند شکل های پیچیده و راه های مختلفی را برای رسیدن به هدف خود در پیش میگیرد که به اختصار به چند مورد آن اشاره میکنیم:
1.تحریف تاریخ ملت مورد هدف
2.ممنوعیت تحصیل به زبان مادری
3.تحقیر فرهنگ و آداب و رسوم ملت مورد هدف به شکل های گوناگون (مثلا جوک های قومیتی)
4.تخریب و تضعیف زبان ملت مورد هدف
و...
همه ی این عوامل دست به دست هم میدهند تا یک ملت زبان و هویت خود را دست دوم بپندارد و به سوی فرهنگ و زبان حاکم کشیده شود
لذا هر انسانی باید بداند که زبان و هویتی که پدر و مادر و جامعه ای که در آن زندگی میکند به او هدیه میدهند مقدس و زیباست و هر کوششی در جهت نابودی آنها عملی غیر انسانی است.