آنا یورد

اوزگه چیراغینا یاغ اولماق بسدیر؛اوز دوغما یوردوموز قارانلیق دادیر

آنا یورد

اوزگه چیراغینا یاغ اولماق بسدیر؛اوز دوغما یوردوموز قارانلیق دادیر

برطرف کردن یک سوء تفاهم

برطرف کردن یک سوء تفاهم
///

"ترک بودن نژاد نیست"
گویا از سوی پان آریائیست ها و ناسیونالیست های افراطی چنین
سوالاتی از ترک های آزربایجان میشود که اگر ترک های ایران از ترک
های اصیل بودند و به اجبار سلجوقیان ترک نشده بودند باید گرد صورت
تنگ چشم،کم ریش و زرد پوست میبودند در حالی که مردم ترک آزربایجان
و ترکان دیگر نقاط ایران چنین نیستند لذا اینها آذری های ایرانی هستند
که زبان ترکی بر ایشان تحمیل شده و....
در جواب باید گفت:
1.مسئله زبان یک مسئله ی فرهنگی است و مسئله ی رنگ صورت و
شکل قیافه یک مسئله ی ژنتیکی و وابسته به شرایط آب و هوایی محیط
میباشد مثلا مردم شرق افغانستان در عین حالی که بزبان فارسی صحبت
میکنند زرد پوست هستند در حالیکه مردم غرب افغانستان و فارسی زبانان
ایران با اینکه سفید پوستند اما بزبان فارسی (دری) صحبت میکنند.
2.ترک ها زرد پوست نیستند و سفید پوستند و علت شباهت ترک ها
و مغول ها ، آمیزشی است که در دوره ای از تاریخ بدلیل زندگی در 
کنار هم داشتند.
3.ترک بودن یا مغول و یا فارس بودن یک مفهوم «نژادی نیست!
نژاد یک موضوع بیولوژیکی است و در دنیا تنها دو نژاد وجود دارد:
سفید و سیاه
4.تنوع ژنتیکی در میان ترکان بدلیل مهاجرت به نقاط گوناگون کره زمین
بسیار زیاد است به همین دلیل امروزه کلمه ی ترک به کسانی اطلاق میشود که زبان مادری آنان ترکی باشد.

لهجه های زبان تورکی در ایران


1.لهجه تبریز : این لهجه نزدیک به لهجه شکی در جمهوری آذربایجان است و در تبریز و در شهر های کوچک و روستاهای اطراف آن رایج است. اسکو، خسروشهر، توفارقان(آذرشهر) و روستاهای توابع آنها، روستاهای دامنه های شمالی سهند و باسمینج، هئربی، بر، لیقوان، سپاراخان، خلتدوکان از جمله مناطقی هستند که لهجه آنها با کمی تفاوت تبریزی است.

در خود تبریز سه لهجه با اندکی تفاوت وجود دارد :

_محله های شمال غرب یعنی شامقازان، حکم آباد، منجم، قره آغاج

_دوه چی، امیر قیز، لیلاوا، خطیب

-ششگیلان، باغمیشه، خیابان، مارالان و مناطق مرکزی

از خصوصیات لهجه تبریز کشیدن صداها ست.

2.لهجه قره داغ (ارسباران) : صحیح ترین لهجه ترکی آذربایجانی ایران است و تماما پیرو قواعد زبانی است. شرق دامنه های سهند متنق، ایراناق، سرسکند (هشترود)، بستان آباد، میانه، سراب، قره داغ، سونار خیوه اهر،تیکان تپه(تکاب)، سایین قالا (شاهین دژ) و قسمت هایی از دشت مغان و قاراقیشلاق، بیجان، پلدشت(عربلر)، نازیک، مرگنلر، قاراقولوقلار، مرکیت و قایقاج در جنوب ارس مناطقی هستند که این لهجه در آن رایج است . در لهجه قره داغ برخلاف لهجه تبریز کلمات و صداها کشیده نمی شوند و به اصطلاح sert(محکم) تلفظ می شوند.

3ـ لهجه یامچی : این لهجه شباهت زیادی به لهجه نخجوان خصوصا اوردوباد دارد. مرکز این لهجه را میتوان مرند حساب کرد.

صوفیان، یامچی، شبستر، خامنه، دیزه، دریان، شانیجان، گمیچی و قاپسار، زنوز، گلین قایا، المدار در شمال دریاچه اورمیه از مناطقی هستند که این لهجه در آنها رایج است. از ویژگی های این لهجه تبدیل مصوت a به ə است، مثلا به قابلاما قابله مه، به قارداش قردش میگویند. این لهجه بین لهجه تبریز و قره داغ قرار می گیرد(از لحاظ کشیدن صداها).

4ـ لهجه اورمیه (اویغور-آوشار لهجه سی) : این لهجه نیز یکی از صحیح ترین لهجه های ترکی آذربایجانی ایران است. از نزدیکی های سووقبولاق (مهاباد)، سولدوز (نقده)، تا اورمیه و سلماس و خوی و مرز ترکیه این لهجه رایج است. در اطراف اورمیه در روستاهای چونقارالیسی صدای "نگ" هنوز حفظ شده است مثلا گلیرنگ. لازم به ذکراست در نزدیکی اورومچی پایتخت ترکستان شرقی نیز قصبه ای به نام چونقارالی موجود است. شباهت بین نام خود اورمو و اورومچی نیز جای بحث دارد. علت نام گذاری این لهجه به لهجه اویغور-افشار آن است که از ترکیب زبان اویغور ها و افشار های کوچ کرده از خراسان و ترکیه بوجود آمده.

ادبی دیلده: آتامی آتانی آتاسینی آتامیزی آتانیزی آتالارینی
تبریز: آتامی آتاوی آتاسینی آتامیزی آتازو آتالارینی
قاراداغ: آتامی اتووو آتاسینی آتامیزی آتوووزو آتالارینی
اویغور: آتامی آتایین آتاسینی آتامیزی آتاییزی آتالارینی

5ـ لهجه مراغه : این لهجه در شهر ها و روستاهای دامنه های جنوبی سهند رایج است.

از طرف مراغه به طرف سرسکند، سایین قالا‌‌(شاهین دژ)، قوشاچای(میاندوآب) تا حدود سووقبولاق و جیغاتی رود، ملیک کندی‌(ملکان)، بناب، عجبشیر از جمله مناطقی هستند که این لهجه در آن رایج است. این لهجه نیز مانند لهجه یامچی بین لهجه تبریز و قره داغ قرار می گیرد.
6ـ لهجه اردبیل :این لهجه در اردبیل، خلخال، نمین، آستارا، انزلی، تالش، منجیل رایج است. این لهجه شباهت زیادی به لهجه جنوب جمهوری آذربایجان دارد و اثرات لهجه باکو را در آن میتوان دید.
7.لهجه زنجان : این لهجه از طارم آغاز شده و تا زنجان، هیدج، سلطانیه، خدابنده، ماه نشان، بیجار و قروه در کردستان و سنقر در کرمانشاه رایج است و در مناطق شرقی و جنوبی زنجان مانند قیدار به لهجه همدان نزدیک می شود. به طور کلی این لهجه را میتوان ترکیبی از ترکی قدیم و جدید دانست.

8.لهجه همدان : ابهر، تاکستان، قزوین، بویین زهرا، آوج، همدان، رزن، بهار، تویسرکان، کبودرآهنگ، پامبولو(فامنین)، اسدآباد، لالجین، ملایر تا سنقر به این لهجه تکلم میکنند.

شباهت زیادی به لهجه زنجان دارد. این لهجه یکی از لهجه های اصیلی است که برخی قواعد قدیمی هنوز در آن وجود دارد. برای مثال "توکندی" به جای قورتولدو یا تورندی به جای ایسهال توتدو. یا مثلا در سوم شخص حرف سین از افعال حذف می شود(همانند لهجه زنجان) : گلیرسن به گلیرن، آلیرسان به آلیران، گلیرسیز به گلیریز تبدیل می شود .البته در لهجه همدان افعالی که به "ن" ختم می شوند "ی" جایگزین نون می شود مثلا زنجانی ها میگویند آلیران، گلیرن اما همدانی ها میگویند آلیرای، گلیرَی.
9_لهجه تورکی خلج
10_تورکی قشقایی
11_تورکمنی
12_تورکی خراسانی

آذربایجانی ها ترک هستند یا ترک زبان؟


بارها دیده و شنیده ایم که طرفداران سیاست های یکسان سازی در ایران عنوان می کنند که «ما در ایران تورک و عرب نداریم بلکه تورک زبان و عرب زبان داریم. مردم عرب خوزستان و ترک زبانان آذربایجان اصالتا ایرانی هستند که ترک زبان شده اند». از این اظهارات مشخص می شود که برداشت این افراد از تورک و عرب و ایرانی برداشت نژادی است. یعنی از نظر آنها هر فرد جوهری دارد که ثابت و خالص است و این جوهر «نژاد ایرانی/پارسی» است. از نظر این افراد تورکان آذربایجان یا اعراب ایران، جوهر ناب ایرانی یعنی نژاد ایرانی دارند که بدلیل تهاجم «دیگران» تغییر نکرده است و تنها زبانشان که عنصری روبنایی و غیرجوهری است تغییر کرده است. گونه ای عالم تر از این افراد با علم به اینکه هیچ فرد عاقلی قبول نمی کند که بعد از فتح اسکندر، اعراب، ترکان آسیایی میانه، مغول ها، روس ها و... نژاد ایرانی ها خالص بماند به ترفندی دیگر پناه می برند تا عنصر ثابت دیگری تعریف نمایند که نشان دهنده «برتری» و «تداوم» عنصر ایرانی-فارسی در تاریخ باشد. این عنصر "روح ایرانی" (Persian Psyche) بود که علیرغم «تجاوزها» و «اختلاط نژادی» نه تنها اصالت خود را حفظ نموده و با گذر از برهه های مختلف «تاریخ شکوهمند 2500 ساله» به گونه های مختلف «جلوه نمایی» کرده، بلکه متجاوزین را نیز «بر سر خوان پر الوان خود نشانده» و تمدن آموخته است. این «روح ایرانی» با «اهلی کردن و آموختن تمدن به اقوام انیرانی وحشی» روح ایرانی را نیز گسترش داده و «مهاجمین» را «ایرانیزه/فارسیزه» کرده است. تصویر اینچنینی از تاریخ (imagination) و برساختن پدیده های تاریخی (reconstruction) اصطلاحا درونی کردن یا بومی کردن (endogenization) نامیده می شود. درونی کردن و در مورد ناسیونالیست های ایرانی ، فارسیزه/ایرانیزه کردن (İranization/Persianization) تاریخ و اجتماع مردمان جغرافیای ایران - که گاها به ایران فرهنگی و تاریخی بسط می یابد و از شمال آفریقا تا چین و از سیبری تا یمن جنوبی را نیز شامل می شود- فرایندی است که به یکسان سازان فرهنگی فرصت می دهد تناقض موجود در جوهر برباد رفته ایرانی را ترمیم نمایند و به مقام فرهنگ و تمدن برتر و ملت «متداوم» و «تمدن ساز» جلوس کنند. برای مثال این گروه دوم می دانند که نژاد ایرانی بعد از حمله اسکندر با استناد به مدارک مهم تاریخی مخلوط گشته، چراکه یونانیان مانند بسیاری دیگر اعتقاد داشتند نژاد از پشت پدر به فرزند می رسد و مادر بدون اینکه چیزی به جوهر آن بیفزاید تنها 9 ماه وظیفه حمل آن در رحم را به انجام می رساند؛ بنابراین بعد از فتح هر جغرافیایی مردان را قتل عام و به زنان تجاوز می کردند تا نژاد آن قوم تغییر یافته به یونانی یا مقدونی تغییر یابد. این مسئله باعث بوجود آمدن نژادی دورگه شد که علیرغم نشناختن پدران یونانی-مقدونی خود و شناختن مادرنشان، خود را یونانی می دانستند (سلوکیان عمدتا از اینان تشکیل می شدند). حتی تاریخ نویسان مهم ایرانی همانند عباس اقبال آشتیانی طولانی ترین حکومت ایران یعنی پارتییان را که 5 سده بر ایران حکومت نمود تورانی و از اینرو انیرانی می دانستند. از 25 سده تاریخ مورد ادعای یکسان سازان پان ایرانیست و شرق شناسان، 5 سده مربوط به پارتیان تورانی، 3 سده مربوط به سلوکیان یونانی-مقدونی، 4 سده اعراب و 10 قرن نیز مربوط به ترکان آسیای میانه یا آذربایجان بود. یک حساب سر انگشتی نشان می دهد که حکومت های مورد قبول اینان یعنی هخامنشی و ساسانی حدود 4 سده از 25 سده را تشکیل می دهند. این همان عاملی است که رویکرد شیزوفرنیک ایرانیان به تاریخ را سبب شده است. ادعای 25 قرن حکومت متداوم و خالص ایرانی این افراد با استراتژی درونی سازی و فارسی سازی غیرایرانیان قابل انجام بوده است. این ایرانی سازی از چند طریق صورت گرفته است: در غیاب حکومت های خالص ایرانی در تاریخ، زبان فارسی به عنوان مهمترین نماد روح ایرانی بزرگنمایی شده است، مذهب شیعه به عنوان مذهب ایرانی و مخصوص ایران درونی گردیده، سعی در بازسازی نمادهای زرتشتی شده و اگر در نقطه ای از برساختن تاریخ تاکتیک های مزبور کارآمد نبوده دنبال وزرا، شاعران و دانشمندان ایرانی گشته اند و اگر این مورد هم پیدا نشد این قسمت تاریخ با یک پرش عجیب نادیده گرفته شده است. مثلا در مورد هخامنشیان مشکلی وجود ندارد و بدون اینکه نیاز به کشف شاعر، دانشمند و وزیر باشد، شاهنشاهی هخامنشی کفایت می کند؛ در مورد پارتیان مشکل اساسی وجود دارد و تاریخ نگاران آریائیست، از طولانی ترین حکومت تاریخ این جغرافیا با چند صفحه سیاه نمایی و ناسزاگویی پرش می کنند (البته بعدا شرق شناسان به آنان آموختند که با ادعای ایرانی بودن تورانیان می توانند پارتیان را هم ایرانیزه نمایند)؛ پس از پرش 5 سده ای به ساسانیانی می رسند که حکومت و دینش را می توانستند خالص حساب نمایند. در مورد 3 سده اول حکومت اعراب مشکلات اساسی دارند زیرا نه می توانند به حکومت و نه زبان آویزان شوند. اینجا تاکتیک استفاده از ذره بین برای یافتن طایفه برمکی، ابومسلم خراسانی، شهربانو همسر امام حسین، سفر اما رضا به ایران و چند عربی نویس است که اعتقاد دارند ایرانی است. با این افراد می شد چندین قرن اول اسلام را نیز ایرانیزه نمود. در زمان حکومت تورکان شاعران، دانشمندان و وزیران یافت شده (از نظر ایرانیان هر کسی که نژادش مشخص نباشد اما آدم فاضلی باشد ایرانی است از اینرو مثلا اوبوعلی سینا حتی نژادش نیز مشخص نباشد حتما ایرانی است) به همراه زبان فارسی خط سیر تاریخ نویسی در ایران نوین بوده است. اگر پادشاهان هخامنشی و ساسانی همه دانشمند و بزرگ و بزرگوار بوده اند، در مورد حکومت های غیرایرانی این مسائل صدق نمی کند و کسی تابحال طوغرل، معتصم یا ناصرالدین شاه را نستوده است. تاریخ نویسان ایرانی به این نیز بسنده نکردند و برای یافتن جوهر ایرانی به مکاشفه در مورد اجداد صفویان و نادرشاه نیز دست زدند تا گوهر ایرانی را درآن بیابند و آنها را ایرانیزه نمایند. از اینرو خودآگاهی تاریخی که به ایرانی امروزی از طریق روایت و برساختن تاریخ تبلیغ و تزریق شده است به دنبال «گوهر» و «تداوم» در «هویت ایرانی» است و برای آن «تنوع»، «گسستگی» و «اختلاط» سمی کشنده است. 
مشکل تنها این نیست. بسیاری از تورکان و اعراب در مقابل این ادعاها جواب هایی می دهند که رنگ و بوی جوهری دارد. جواب «ما تورک زبان نیستیم بلکه تورک هستیم» به این معنی است که نژاد تورک داریم. آیا این ادعا درست است؟ امروزه مشخص شده است که ما نژادی به نام فارس، تورک، عرب، کرد، آلمانی، ژاپنی و هر نژاد دیگر نداریم. شاید خالص ترین نژاد دنیا نژاد مردم ژاپن باشد که بدلیل وضعیت جغرافیایی و جزیره ای از دنیای خارج ایزوله شده و کمتر در معرض اختلاط بوده اما علم ژنتیک امروزی نشان می دهد که آنها نیز مخلوطی از هاپلوگروپ های مختلف هستند. 
پس ما که و چه هستیم؟ جواب مشخصی وجود دارد: همه مردم دنیا با هویت های فرهنگی-اجتماعی شناخته می شوند نه نژادی یا حتی فیزیکی. بنابراین ما تورک زبان هستیم نه تورک نژاد! چون نژادی به نام تورک وجود ندارد، همانگونه که نژاد فارس، کورد، عرب، آلمانی، روسی، چینی و ژاپنی نیز وجود ندارد. فارس ها به دلیل تعلق به فرهنگ فارسی که تشکیل شده از زبان و ادب فارسی، عادات و موسیقی آن است فارس محسوب می شوند نه بدین دلیل اینکه نژاد خالص فارس دارند. تورک ها نیز به دلیل سخن گفتن به تورکی و داشتن آداب، سنن، موسیقی، رقص و ادبیات مخصوص تورک زبانان تورک هستند. بنابراین منطقی ترین و معقول ترین جواب به این ادعا که «ما در ایران تورک زبان داریم نه تورک» این است که «حرف شما کاملا درست است، ما تورک زبانیم و تورک نیستیم همچنان که شما فارس زبان، کورد زبان و... هستید و فارس و کورد نژاد نیستید». 
مطالعات و کشفیات نوین علم ژنتیک به ما این امکان را فراهم کرده که از دایره صلب نژاد و گوهر خالص خارج شویم و خود را در هویت های سیالتر و انعطاف پذیرتر فرهنگی-اجتماعی بازتعریف نماییم. این امکان بزرگی است، چراکه هویت های فرهنگی برعکس نژادی منعطف ترند و امکان همسازی و همزیستی بیشتری دارند. بدین ترتیب فرد می تواند برای مثال همزمان یک تورک، زن، شیعه، طرفدار حقوق حیوانات، لیبرال و طرفدار موسیقی سنتی باشد. هویت های ترکیبی (Hybride Identity) امری منفی نیستند و برعکس بیش از پیش در حال متداول شدن می باشند. 
حدود 12 سال پیش وقتی دانشجوی دانشگاه تبریز بودم با این ادعای هفته نامه میثاق که «دکتر اشرفیان با مطالعات ژنتیکی ثابت کرد که آذربایجانیان تورک نیستند و برعکس فارس هستند» نسبت به مسئله ژنتیک و ارتباط آن با قومیت کنجکاو شدم و حتی یکی از دوستان عزیزم (ب.د) مقاله ای در این مورد نگاشت. بعدها فهمیدم که دکتور اشرفیان یکی از نژادپرست ترین فعالین ناسیونالیست ایرانی هستند که متاسفانه بر کرسی های مدیریتی در ادارات و مراکز مربوط به باستانشناسی تکیه زده اند و حتی با حمایت آنها در انگلستان به تحصیل در این مورد پرداخته اند. این مقاله علامت هشداری بود در مورد موج جدید نژادپرستی در ایران که اینبار سعی داشت از علم ژنتیک برای اهداف خود استفاده نماید. سال 1385 در تهران با مقاله Where West Meets East آشنا شدم. لینک مقاله:
https://www.familytreedna.com/pdf/AJHG2004.pdf
علیرغم اینکه مقاله برای من که رشته تخصصیم ژنتیک نیست سخت بود اما می توانستم بفهمم که مقاله به ویژگی های ژنتیکی مردم منطقه در جایی که شرق با غرب برخورد می کند یعنی فلات ایران، قفقاز و آنادولو پرداخته است. در این نقشه از هویت های زبانی سخن رفته است نه نژادی، و ویژگی ژنتیکی با واژه های اوراسیای غربی، شرقی، جنوب آسیا و آسیای مرکزی مشخص شده بود که برایم تازه بود. در ده سال اخیر همیشه پیگیر این مسئله بودم. سال قبل در یک استاتوس در مورد مطالعات گروهی از ارامنه تهران-ایروان بر روی مردم آذربایجان نوشتم:
https://www.facebook.com/ozgur.qizily…/posts/583727375055418
موازی با این اتفاقات متوجه شدم فردی به نام دکتر ع.ج بطور کامل وقت خود را صرف اثبات غیرتورک بودن، تورک زبانان ساکن جغرافیای ایران و آنادولو کرده و تعدادی مغرض را نیز دور خود گردآورده است. 
اکنون برایم روشن شده است که مردم آذربایجان همانند همه مردمان دنیا از یک نژاد خاص تشکیل نشده اند، متنوع هستند، درصد کمی از آنها مهاجرین آسیایی میانه هستند و البته که اکثریت آنها تورک به معنی تورک زبان یا دارای فرهنگ تورک هستند. برای مثال مطالعه ای که در دانشگاه خاورمیانه تورکیه در مورد کشورهای منطقه صورت گرفته مشخص شده است که تورکان ایران و آناتولی بطور متوسط 20-30 درصد حامل مارکرهای آسیای میانه هستند و حتی کشورهای عرب زبان مانند سوریه ، عراق و لبنان و کشورهای بالکان نیز به همین درصد با مردمان آسیای مرکزی شباهت دارند. یعنی اگر برای سادگی فرض براین باشد که 20-30 درصد مردم آذربایجان و آنادولو تورکان آسیای میانه باشند که در هزار سال اخیر به منطقه مهاجرت کرده اند و از این طریق زبان مردم منطقه را تغییر داده اند این درصد مهاجرت در مورد بسیاری از دیگر مناطق ایران، کشورهای عرب زبان و بالکان توسط علم ژنتیک اثبات می شود و باید آنها نیز تغییر زبان می دادند. اگر مردم آذربایجان از لحاظ ژنتیکی شبیه همه دیگر ساکنین ایران باشند می بایست توجیه کنند که از یک مجموعه با عضوهای یکسان چرا یکی تغییر زبان داده ودیگری نداده است. طبیعتا مدعیان در پی جواب دادن به این سوالات نیستند بلکه هدف آنها نشان دادن این مسئله است که ترک زبانان ایران، غیر تورک و ایرانی هستند و بدین ترتیب می خواهند مقدمه را برای قدم دوم یعنی تلقین ایرانی آذری بودن مردم تورک ساکن این جغرافیا فراهم سازند. اکثر این افراد این هدف را دارند چه دکتر اشرفیان که بدون هیچ بزکی، مستقیما و کرگدن وار وارد باغچه آذربایجان می شود و چه دکتر ع.ج که بطور غیرمستقیم و بالحاظ ملزومات زیباشناختی شبه علمی دست به این ادعا می زند. 
نکته آخر اینکه آذربایجان نام یک جغرافیا- واحد سیاسی است که در طی بیش از دو هزاره حدودش دچار قبض و بسط فراوان شده است. این جغرافیا اولا) هم اکنون با اکثریت تورک زبان است، دوما) تا جائیکه اسناد تاریخی نشان می دهد زبان و فرهنگ تورکی در اعصار گذشته در آن زیسته است، سوما) هویت های زبانی و مذهبی دیگری نیز در طول تاریخ در آن بوده اند و یا از آن گذشته اند و هم اکنون نیز هویت های دیگری در آن بسر می برند، چهارما) همه تورکان ایران ساکن آذربایجان نیستند، پنجما) اسناد تاریخی حاکی از حضور زبان تورکی در جای جای ایران در طی تاریخی است که برای ما شناخته شده است. Ozgur gizilyurd

گیل گمیش به عنوان اولین انسان

اولین افسانه گیلگمش قدمتی بیش از 4 هزار سال ترکی باستان بر میگرده که نقش أساسی در زبان التصاقی سومری دارد،،،گیل گمش GILGAMESH به عنوان اولین انسان در افسانه سومری یک لغت ترکی باستان همچون لغات متععد دیگر باشد

گیل ( خاک و گل) + گلمیش ( آمده) = از خاک ساخته شده یا از خاک آمده... هر چند گمیش ( قمیش) خود یک واژه ترکی به معنی نی بوده لیکن معتقدم ترکیب اولی درست تر باشد

Ninsun مادر گیلگمش آیا از کلمه نین ( گهواره) + سون=( پایان )ساخته شد. قصر ملکه نین سون Egalmah نام دارد . این از ریشه ای برای قالماق ( ماندن) یک لغت ترکی است،قالمه=(اقامت کرده).

ایزد بانوی آفرینش Eanna همان آنا(مادر در ترکی آذری) یا آننه ( در ترکی استانبولی ) است

ایزد بانوی عشق Ishtar می تواند از کلمه ایچدار ( درونی) ساخته شود، همانگونه در سومری ؛ اوش ( سه) را اغلب لهجه های ترکی اوچ ( سه) می گویند و " ت" را " د" مثل تاش ( سنگ) در ترکی غیر و داش ( سنگ) در ترکی آذری...

نین اورتا Ninurta خدای جنگ از کلمه نین ( لانه) و نیننی ( گهواره) و اورتا ( وسط ) ساخته شده

سرزمین Uruk از کلمه اریک ( زرد آلو) یا اورک ( دل) را تداعی می کند،آیا بصورت تصادفی این سرزمین رادر انجیل Erech نوشته اند که به کلمه اریک نزدیک تر است،هر چند ار( جوانمرد) نیز خود یک واژه دیگر ترکی است.

مادرشمش Ningal از نین ( لانه و گهواره) + قال ( ماندن) ساخته شده،،،،واژه مادر( آنا یا نین ) در اغلب الهه ها یا افریننده های گیلگمش مثل انوگی ( خدای آبیاری) آنلیل ( خدای باد) انکیدو ( آفریده شده توسط آنو ونین اورتا – اندوکوگا و نین دوکوگا خدایان زیرزمینی.....

آیا آتانا ETANA از کلمه آتا ( پدر ) + آنا( مادر) ساخته شده که بعد از طوفان حکمفرمایی کرد، هم اکنون نیز والدین را آتانا می نامیم.،،،- MASHUبه معنای دو حکومت یا کوهی با قله دوگانه کلمه قوشا ) دوگانه) را تداعی می کند

NERGAL خدای زیرزمینی از دو کلمه یئر ( زمین) + قال ( ماندن) درست شده،یا NENDUKUGGA اجداد خدایان زیرزمینی از کلمه نین ( لانه یا در اینجا زمین) + دوغا ( آفرینش )

NINGIR SU همان خدای آبیاری در اولین افسانه کره زمینُ یعنی گیلمیش بدون جهت از su ( آب) که یک کلمه ترکی است درست شده،نین ( لانه یا زمین) + گیر ( وارد شدن) + سو ( آب) NIN+ GIR+ SU

SHULLAT که به معنی طلایه دار طوفان و هوای بد است شولاتلاماق-شولات ( قاطی پاطی انجام دادن ) را به خاطر می آورد

UTU به معنی آتا ( پدر) نیز است


قارائیم ها


قارائیم یا ترکان خزری یهودی و یادگار آنها در لیتوانیا-لهستان-کریمه- روسیه و اوکرائین هستند. در واقع قارائیمها یادگار یهودیان خزری هستند که پدر یهودیان اروپا یا شاکنازها را تشکیل میدهند. قارائیمها هنوز به ترکی حرف میزنند ولی دینشان یهودی بخصوص است یعنی فقط تورات را قبول می کنند و تلموذ ها را قبول ندارند. در ضمن حضرت عیسی و حضرت محمد را هم پیغمبر می شناسند. در واقع چون امپراطوری یهودی و لی چند دینی خزر اگر چنین با ادیان مختلف در صلح نبودند نمی توانستند که امپراطوری درست کنند .... یکی از اتهاماتی که نازیستها برای کشتن یهودیان اروپا داشتند همین ریشۀ خزری-ترکی آنها بود... جالب است که در بین یهودیان ترک قارائیم هنوزهم مثل دیگر ترکان تقدس "قاین آغاجی-درخت حیات" زیاد است که ما در خلخال آنرا تک آغاج می نامیم. قارائیمهای کریمه در قبرستانشان این درختان تک آغاج را دارند که حافظ خانوادۀ شان محفوظ میشود و شاخه های آنها را نمی شکنند و خودشان را بوسه میزنند و از آنها دیلک-نذر طلب می کنند . این مستند زیباست و بسیار خوب است که به آن نگاهی بیندازیم. (راجع به درخت آفرینش که در شامانیزم هست و حتی 25000 سال قبل با سرخپوستان تا امریکا رفته است ولی در بین سومر و دیگر التصاقی زبانان بعدی دیده میشود و حتی در بین فرهنگ گوبکلی تپه هم دیده میشود. در ایرا ن هم از طرف بومیان التصاقی زبان مورد تقدس بود. در اسلام به آن شجرۀ طیبه گفته می شود.) .